برق
امروز حسابی اعصابمون داغون بود هم من و هم هلیا .از صبح ساعت ١٠ برق رفت و نه من تونستم به قرارم برسم و نه تونستیم بریم خونه مادر اخه درب بیرون اپارتمان ما برقیه و وقتی برق میره باز نمیشه که بشه ماشین رو بیرون اورد مگه اینکه با کلید بازش کنن اون هم کلیدش دست مدیر ساختمونه که هیچ موقع به خاطر خدا خونه نیس .خیلی عصبانی بودم به عالم و ادم بد و بیراه میگفتم هلیا هم از بابت اینکه نمیتونس کارتون نگاه کنه عصبانی بود تازه موبایلم هم شارژش کم بود فقط تونستم به مادر بگم که من دیر میکنم نگران نباشه طفلی مادر هم بس که منتظر مونده بود نگران شده بود که نکنه برق اومده باشه و ما سوار اسانسور شده باشیم و دوباره برق رفته باشه و ما تو اسانسور گیر کرده باشیم .خ...
نویسنده :
مامان هلیا
21:21