عروسک چشم ابی من هلیا

انتخاب همسر

1390/11/29 10:13
نویسنده : مامان هلیا
400 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز جمعه مراسم عقد دختر برادرم بود دختری که اسمش رو من انتخاب کرده بودم وقتی عاقد پرسید خانم فرشته ی ....... ایا وکیلم؟ به یاد روز انتخاب اسم فرشته افتادم ١٠ سال بیشتر نداشتم و همه خانواده در تب و تاب انتخاب یه اسم خوشگل بودن و پیشنهاد من پذیرفته شد خیلی احساس غرور کرده بودم راستش فرشته اسم یکی از دوستای صمیمیم بود که الان هیچ خبری ازش ندارم .

تو مراسم عقد خیلی ها احساساتی میشن من هم یکی از اونام نمیدونم همیشه چشام پر اشک میشه شاید حضور فرشته های پاک خدا در اون لحظه فضا رو رقیق و احساسی و بی الایش از همه تعلقات دنیوی میکنه و احساسات من توی اشک چشام شناور میشه.

هلیا جون وقتی عاقد میخواست صیغه عقد رو جاری کنه گفت یکی از لحظاتی که دعا اجابت میشه همین لحظه خونده شدن عقده. من یا خودم گفتم چی از خدا بخوام دیدم ارزویی جز سلامتی تو و بابا و دیدن خوشبختی تو ندارم راستش تو این لحظه به خودم اومدم و یادم افتاد که یه روزی هم من اگه خدا بخواد و قسمت بشه مادر عروس خواهم بود وای چه عروس خوشگلی خواهی شد  ولی امیدوارم شانست و بختت هم مثل خودت خوشگل باشه.

دختر گلم انتخاب همسر تو زندگی خیلی مهمه شاید مهمترین و حیاتی ترین انتخاب همه عمرمونه من همیشه در مورد خودم از خدا خواسته بودم که یه پسر پاک نصیبم کنه چون من خودم اهل هیچی بجز درس و مشق نبودم و چشمم هیچ چیزی غیر از کتاب ودرس وکلاس ندیده بود خیلی پاک و ساده بودم و از خدا خواسته بودم کسی رو برام برسونه که لایقم باشه و وقتی مهمترین بله زندگیم رو میگم از ته دل و بدون کوچکترین شک و شبهه بگم قربون خدا برم که بابا رو بهم رسوند و بابا خیلی بیشتر از اون چیزی بود که من خواسته بودم هلیا جون حالا ٨ سال و ٥ ماه و٢٠ روز از روز اشنایی من و بابا میگذره و ما هر روز عاشق تر از روز پیشیم و علاقه مان به همدیگه هر روز بیشتر میشه و این بهترین هدیه خدا ست یه زندگی همراه با ارامش روانی .البته جای عشق تو رو هیچکس نمیتونه بگیره امیدوارم روزی برسه که تو هم مثل من از ته دل به همسر اینده ات بله بگی و من و بابا در اون روز در کنارت باشیم و شاهد خوشبختی تو عزیز دلم .می بوسمت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان خورشيد
30 بهمن 90 13:48
الهي هميشه شاد و عاشق باشيد.


مرسی شما هم همچنین
رضا جونی
1 اسفند 90 13:04
(✿◠‿◠)  
سلام سلام
پنجشنبه تولدمه؛ توی وبلاگم تولد گرفتم،خیلی خیلی خوشحال میشم تشریف بیارید،@}; -تا شما نیاین شمعا رو فوت نمی کنم،بی صبرانه منتظر نگاه گرمتون هستم
______________0
______________0___-:¦:-
_____-:¦:--_____0
______________0__ ___ __-:¦:-
______________0
_____-:¦:-______ $
_____________$$$___-:¦:-
___________$$$_$$$
__________$$$___$$$________
_ __$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$
____$$$_______________$$$
_____$$$______()______$$$_ __-:¦:-
____$$$______$$ $______$$$
___$$$$$$$$$_$$$_$$$$$$$$$
_________$$$_$$$_$$$
___________$$$_$$$ ____-:¦:-
___-:¦:-_______ $$$
______________$___-:¦:-




عزیزم خیلی دلم میخواد بیام ولی ادرس وبتون رو درست نذاشتین
مامان هلیا
4 اسفند 90 8:26
عشقتون پاینده و جاویدان .


مرسی عزیز دلم