عروسک چشم ابی من هلیا

خواب شیرین

1390/11/16 10:19
نویسنده : مامان هلیا
602 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه بعد از مدتها اصرارهای هلیا جون افاقه کرد و مادر قبول کرد که این پنجشنبه رو اون بیاد خونمون.

صبح پنجشنبه داشت اروم اروم برف میبارید با خودم گفتم خدا اگه برف زیادتر بشه و زمین لیز بشه نمیتونم برم مادر رو بیارم ولی خدا رو شکر برف کمی اروم گرفت و هلیا که بیدار شد و صبحونه اش رو خورد با هم رفتیم مادر رو اوردیم خونمون البته با احتیاط رانندگی میکردم و خیابونها هم واقعا شلوغ بود.

هر مهمونی که بیاد خونه نورانی میشه بخصوص اگه این مهمون مادرتون باشه مادر از تولد هلیا به این طرف که حدودا ٦ ماهه نیومده بود خونمون همیشه میگه اگه شماها بیاین من راحتتر و خوشحالترم.

شب با مادرم یه جا خوابیدیم و سه نسل در کنار هم(مادر- من -هلیا).یاد بچگی هام افتادم یاد روزهایی که هیچ مسئولیتی نداری و هیچ غم غصه ای به دلت نیست و میدونی که اگه مشکلی پیش بیاد یه دریا مهربونی مادر و یه کوه حمایت پدر در کنارته.

  شکلکهای جالب آروینمن از بچگی شبا کنار مادرم میخوابیدم و خوابیدن در کنار مادر و استشمام عطر وجود اون انچنان برام ارامش بخش بود که هنوزم مزه اون خوابا تو یادمه به همین خاطر هم هیچ وقت اصرار نمیکنم که هلیا پیش خودم نخوابه دوست دارم تا هر موقع که دلش میخواد تو اتاق ما و پیش خودم بخوابه و اون هم از لذتی که من تو کودکی بردم محروم نباشه شاید به نظر خیلی ها اینکار اشتباه باشه و بخوان با نظریات روانشناسا پیش برن ولی من میخوام دخترم ارزویی به دلش نمونه .

 شکلکهای جالب آروین

                                                    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)