هلیا و حمام
هلیا جون من زیاد با حموم رابطه خوبی نداره در اصل حموم رو دوس داره ولی چون موهاش بلنده کمی با اکراه میره حموم توی حموم هم بعد از اینکه موهاش شسته میشه دیگه کبکش خروس میخونه و راضی نمیشه از حموم بیاد بیرون ولی دیروز یه اتفاق نادر افتاد عصری براش از کاغذ قایق درست کرده بودم و هلیا اصرار میکرد که اونا رو تو اب بندازه من هم گفتم که اینکار فقط تو حموم امکانپذیره و هلیا گیر داده بود که بریم حموم. راستش خیلی تعجب کردم و خوشحال شدم جمعه یه مراسم عقد دعوتیم و فکرش برداشته بود که من با چه زبونی این شیطونکم رو ببرم حموم ولی هوای تبریز این روزا واقعا یخه بخصوص عصرا و حموم ما هم یه پنجره به بیرون داره که باعث شده حموم ثواب یخچال رو بده به همین خاطر راضیش کردم که بمونیم صبح بریم حموم و هلیا هم راضی شد .
صبح که هلیا بیدار شد خدا خدا میکردم که زیر حرفش نزنه و خوشبختانه دیدم نه راضیه که بریم حموم خلاصه امروز از روزای نادری بود که من تونستم بدون هیچ دغدغه ای و بدون اینکه نیازی به بدو بدو وموش وگربه بازی باشه هلیا رو ببرم حموم. راستش اعصابم از این وضعیت تعجب کرده بود.
امشب بابایی قراره بره تهران سفر کاری .حالا از اینترنت نگاه کردم که نوشته وضع راهها خرابه و از سفرهای غیر ضروری بپرهیزید زنگ زدم بهش گفتم ولی فکر نمیکنم بتونم منصرفش کنم و کمی دلم شور میزنه .
هلیا جون در این لحظه داره برای روز جمعه تمرین رقص میکنه.