عروسک چشم ابی من هلیا

شعر برای مامان

1390/10/25 10:26
نویسنده : مامان هلیا
349 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب دیر وقت ساعت 12 طبق معمول عروسک من خوابش نمیبرد هزار جور بازی و بهونه اورده تا دیرتر بخوابه

مامان تشنه مه  ....... اب دادم خورده

 مامان گرسنه مه از اون شله زرده (نذری)میخوام...... رفتیم اشپزخونه یه کوچولو شله زرد خورده اومدیم خوابیدیم 5 دقیقه بعد دوباره

مامان باز هم گشنه مه نون و حلوا میخام بیار همین جا بخورم من دیگه حسابی حرصم در اومده بود دو سه لقمه کوچولو خورده و باز منتظرم که بخوابیم ...........که دوباره میگه :مامان.............

چیه هلیا چی میخوای ؟

من برای تو شعر گفتم اونو برات بخونم؟

داشت خوابم میبرد که با شنیدن این حرف چشام از حدقه بیرون زد گفتم بخون عزیز دلم و این ترجمه متن شعر هلیاس چون خود شعر ترکی هست ترجمه اش رو نوشتم

سوار الاکلنگ میشم سوار الاکلنگ میشم (تخته روانیه مینریم)

از الاکلنگ پیاده میشم از الاکلنگ پیاده میشم(تخته روانی دن ینریم)

میرم مامانم رو بغل میکنم(انه مه ساریلیریم)

اونو یه بوس گنده میکنم(اونی کوجامان اوپریم)

من اونو خیلی دوستش دارم(من اونی چوخ سوریم)

حالا شما تصور کنین من چه حالی داشتم فقط میخواستم هلیا جونم رو بخورم اونقدر بوسش کردم و ازش تشکر کردم که نگو   هلیا جون خیلی دوستت دارم  

                                                                                                 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زهرا
25 دی 90 12:04
خانم گل خُب ترکی رو هم با زیر نویس فارسی بنویس...


چشم عزیزم ترکیش رو هم جلوش نوشتم
زهرا
25 دی 90 12:08
گویا این وروجک ها همه مثل هم هستن!
طاها جان من هم موقع خواب کلی دنگ و فنگ داره...
ی کاری میکنه که یا به کلی خواب از کلم میپره و یا اینکه از شدت بیخوابی بیهوش میشم و وقتی میبینه مامانیش تکون نمیخوره حواله میشه سمت باباش...


وای پس من تو بیخوابی کشیدن تنها نیستم
مامان امیرناز
25 دی 90 17:29
سلام عزیزم فکر کنم این کارها واسه سن اونها طبیعی امیرنازمم موقع خواب که میشه همه چی یادش میاد تازه به فکر گرسنگی و تشنگی می افته ببوسش این دختر ناز احساساتی و
مامان خورشيد
26 دی 90 10:25
الهي همه لحظه هاتون پر از شور و عشق باشه. الهي هميشه همينطور شاد باشيد.


ممنونم گلم شما هم انشاا... همیشه سرزنده و شاد باشین