عروسک چشم ابی من هلیا

اولین مطلب سال نو

1391/2/25 23:06
نویسنده : مامان هلیا
473 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان گلم راستش خیلی تنبلی کردم که وبلاگ گلم رو حدود دو ماه اهمال کردم .تو این دو ماه چه اتفاقایی که نیفتاده و امروز دیگه عزمم رو جزم کردم که اینجا رو اپ کنم .راستش ما ایام نوروز امسال مسافرت نرفتیم و خونه بودیم و کارمون دید و بازدید عید بود ولی هفته اخر فروردین یه سفر ٥ روزه به شمال داشتیم که حسابی خوش گذشت هم هوا عالی بود و بهتر از عید بود و هم خلوتی جاده ها و هتلها جون میداد واسه خوشگذرونی .به هلیا حسابی خوش گذشته بود و وقتی متوجه شد که در راه بازگشتیم گریه میکرد که بمونیم و برنگردیم.

 از دیگر وقایع فروردین دندون درد هلیا بود که بردمش دندونپزشک و گفت باید عصب کشی بشه وای چشمتون روز بد نبینه اون روز بدترین روز زندگیم بود و مثل یه کابوس بود بابای هلیا فرصت نداشت باهامون بیاد و من و هلیا تنهایی رفته بودیم با اینکه خانم دکتر واقعا مهربون بود و خیلی هوای بچه ها رو داشت ولی هر چی باشه هلیا جون من هم که ٥ سال بیشتر نداره طفلی خیلی اذیت شد ساعت ٩ شب رسیدیم خونه و من بینهایت خسته بودم از لحاظ روحی خیلی به هم ریخته بودم از خانم دکتر پرسیدم که چرا با وجودی که من از کوچکی دندونای هلیا رو مسواک میزنم اینقدر دندوناش خرابی داره خانم دکتر پرسید هلیا شبا موقع خواب شیر میخوره گفتم بله گفت دلیلش فقط همونه بعد از شیر خوردن یه دور باید دهنش رو بشورین وای که چه راه حل ساده ای اگه این رو قبلا میدونستم حالا گلم این اوضاع رو نداشت شبایی میشد که هلیا بعد از مسواک زدن میگفت مامان من شیر میخوام و من هم میدادم میخورد و میرفتیم میخوابیدیم .مامانای گل حواستون باشه که اشتباه ما رو تکرار نکنید .حالا هم فعلا دندون هلیا تو پانسمانه و قراره شنبه بریم پرش بکنن

و اما واما واما خبر داغغغغ داغغغغغ داغغغغغغ اینه که ما یکشنبه شب ساعت ٨ داریم میریم ترکیه بالاخره هلیا اینقدر گفت و گفت و گفت که بریم ترکیه که ما هم به فکر افتادیم که یه سفر یه هفته ای به استانبول داشته باشیم انشاا... بعد از برگشتن میام و عکسای سفر رو براتون میذارم و خاطراتش رو مینویسم فعلا خدانگهدار همتونماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)